کوچ

از بحث مهمان های ناخوانده که بگذریم

چه قدر شیرین است

وقتی مهمانی از راه می رسد

بسیار عزیز

و جان تو را تازگی می بخشد

پنج شنبه دلنشینی شد

با حضور تو

ای دوست عزیز

که من از تنهایی چه بیزارم!

کوچ...

تغییر زیباست شاید کوچ من از تو زیباترین تغییرم باشد کوچ...

روزهای پیش از باران بسیار زیبا هستند شاید حتی زیباتر از روزهای بارانی چرا که پرند از *امید* کوچ...

تا حالا صدای سلام قاصدکو شنیدی؟

سلام پرنده رو چی؟

سلام درخت ها از همه قشنگ تره..باوقار و آروم

..

اون ها همیشه سلام می کنن

این ماییم که نمی شنویم

بعضی روزها انقدر حالم خوبه که همه رو می شنوم

اما بعضی روزها

حتی صدای خودم رو هم نمی شنوم

چرا؟

کوچ...

یکی از بهترین دوران ها برام ترم اول دانشگاه بود اون دو ساعتی که روزهای شنبه و دوشنبه کلاس ادبیات داشتیم و اون تنها ترمی بود که ادبیات گذروندیم یکی از دلایلی که انقدر با خودم غریبه شدم دوری از اون حال و هوای خوبه امروز بعد از مدت ها همون کتاب رو باز ک کوچ...ادامه مطلب

۲. وهم سبز

تمام حفره های شب را می کاوم؛

بر فطرت خزه ها دست می سایم

که به انتشار عطر تو

بر سنگها پهن شده اند؛

یک وهم با رؤیاهای سبز

در مزرعه می خواند.

من فکر می کنم آنجا

عطر تو

دگرگون کننده تر

به گوش می رسد.

.

.

چه قدر این شعر زیباست!

کوچ...

بعضی روزها که از خواب برمی خیزم

حال و هوای خوبی دارم

پرده ها را که کنار می زنم

می بینم هوا ابریست!

نمی دانم اولین بار چه کسی هوای ابری را دلگیر خواند

اما برای من

پر است از نشاط و امید

صبح امروز بسیار دلنشین بود

هوای ابری تابستانی

کوچ...

برای هر انسانی

خواندن شعر آرش کمان گیر

از سیاوش کسرایی

خالی از لطف نیست

چه زیباست این شعر

و چه بسیار جای تأمل دارد:

" آری آری زندگی زیباست.

زندگی آتش گهی دیرینه پا برجاست.

گر بیفروزیش , رقص شعله اش در هر کران پیداست.

ورنه , خاموش است و خاموشی گناه ماست."

صبح آدینه تان دلنشین

کوچ...

همیشه به واژه آرمانشهر علاقه داشتم

یا به عبارت دیگر مدینه فاضله

یا همان اتوپیا !

اولین بار افلاطون در کتاب جمهوریت خودش از آن نام برد

و فکر می کنم

بسیاری از نویسندگان و شعرا

هرکدام به نوعی

در آثارشان , از آرمانشهر خود سخن می گویند

حتی آن اشعار تماما رمانتیک و عاشقانه

خبر از دنیایی ایده آل می دهند

که در آن نه خبر از جفای معشوق است

و نه از عاشق مفلوک

و اگر هم هست

سرانجامی دارد بس نیکو

.

.

آرمانشهر 'من' کجاست؟

کوچ...

"نیما یوشیج" سوی شهر آمد آن زن انگاس           سیر کردن گرفت از چپ و راست دید آیینه ای فتاده بر خاک               گفت:"حقا که گوهری یکتاست" به تماشا چو برگرفت و بدید             عکس خود را, فکند و پوزش خواست که:"ببخشید خواهرم!به خدا            من ندا کوچ...ادامه مطلب